کلبه عشق

آرزویم همه این است

کلبه عشق

آرزویم همه این است

باز هم دلتنگی

باز هم دلتنگی ، باز هم گریه های شبانه ام سخت دلتنگم ، سخت بیقرار و بی تابم ...  

 

کجاست شانه های گرم و مهربانت ، تا گریه کنم ؟  

 

    کجاست آن لبخندهای عاشقانه ات تا باز هم دیوانه شوم ؟  

 

    چرا دیگر درد دلی برای گفتن نداری ؟ چرا اشکهایت را از من پنهان می کنی 

 

    و حرفی برای گفتن نداری ؟ چرا قلب عاشقم را در انتظار چشمانت می سوزانی ؟ 

 

 آنقدر دلتنگ چشمانت هستم که نمی توانم در هیچ چشم دیگری نگاه کنم 

 

 آنقدر بیقرارم که هیچ اتفاقی ، دل غمگینم را شاد نمی کند 

 

 برای گریستن ، شانه هایت را کم دارم 

 

 شانه هایی که بارها و بارها در خواب و خیال ، تکیه گاه دل عاشقم بود 

 

 برای عاشقی ، نگاههای زیبایت را کم دارم 

 

 نگاههایی که تنها دلیل زندگی و عشقم شد 

 

 چرا دیگر برای غصه ها ، اشکها و دلتنگی هایم جوابی نداری ؟ 

 

 شب دراز است و من هنوز هم در انتظار نسیم صبح سپید مانده ام ای دل دیوانه ی من! 

 

 با غمهایت بساز و با اشکهایت بسوز ، اما دم نزن ای دل عاشق و بیقرار من ! 

 

 صبر کن شاید نسیم ، خبری از عشق برایت بیاورد ای دل بساز ! 

 

 شاید قاصدک خبری از یار آورد صبر می کنم و عاشق می مانم  

 

 که خوشبختی از آن عاشقان است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد