یه روز بهم گفت: «میخوام باهات دوست باشم؛آخه میدونی؟ من اینجا خیلی تنهام».
بهش لبخند زدم و گفتم: «آره میدونم. فکر خوبیه.من هم خیلی تنهام»
یه روز دیگه بهم گفت: «میخوام تا ابدباهات بمونم؛ آخه میدونی؟ من اینجا خیلی تنهام».
بهش لبخند زدم و گفتم: «آره میدونم. فکر خوبیه.من هم خیلی تنهام»
.یه روز دیگه گفت: «میخوام برم یه جای دور، جایی که هیچ مزاحمی نباشه.
بعد که همه چیز روبراه شد تو هم بیا. آخه میدونی؟ من اینجا خیلی تنهام».
بهش لبخند زدم و گفتم: «آره میدونم.فکر خوبیه. من هم خیلی تنهام».
یه روز تو نامه ش نوشت: «من اینجا یه دوست پیدا کردم. آخه میدونی؟من اینجا خیلی تنهام».
براش یه لبخند کشیدم وزیرش نوشتم: «آره میدونم. فکر خوبیه.من هم خیلی تنهام».
یه روز یه نامه نوشت و توش نوشت: «من قراره اینجا با این دوستم تا ابد زندگی کنم.
آخه میدونی؟ من اینجا خیلی تنهام».
براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم: «آره میدونم. فکر خوبیه.من هم خیلی تنهام».
حالا دیگه اون تنها نیست و من از این بابت خیلی خوشحالم
و چیزی که بیشتر خوشحالم می کنه اینه که نمی دونه من هنوز هم خیلی تنهام.....
در امتداد نگاه تو
لحظه های انتظار شکسته می شود
و بغض تنهایی من
مغلوب وجود تو می شود
باز هم دلتنگی ، باز هم گریه های شبانه ام سخت دلتنگم ، سخت بیقرار و بی تابم ...
کجاست شانه های گرم و مهربانت ، تا گریه کنم ؟
کجاست آن لبخندهای عاشقانه ات تا باز هم دیوانه شوم ؟
چرا دیگر درد دلی برای گفتن نداری ؟ چرا اشکهایت را از من پنهان می کنی
و حرفی برای گفتن نداری ؟ چرا قلب عاشقم را در انتظار چشمانت می سوزانی ؟
آنقدر دلتنگ چشمانت هستم که نمی توانم در هیچ چشم دیگری نگاه کنم
آنقدر بیقرارم که هیچ اتفاقی ، دل غمگینم را شاد نمی کند
برای گریستن ، شانه هایت را کم دارم
شانه هایی که بارها و بارها در خواب و خیال ، تکیه گاه دل عاشقم بود
برای عاشقی ، نگاههای زیبایت را کم دارم
نگاههایی که تنها دلیل زندگی و عشقم شد
چرا دیگر برای غصه ها ، اشکها و دلتنگی هایم جوابی نداری ؟
شب دراز است و من هنوز هم در انتظار نسیم صبح سپید مانده ام ای دل دیوانه ی من!
با غمهایت بساز و با اشکهایت بسوز ، اما دم نزن ای دل عاشق و بیقرار من !
صبر کن شاید نسیم ، خبری از عشق برایت بیاورد ای دل بساز !
شاید قاصدک خبری از یار آورد صبر می کنم و عاشق می مانم
که خوشبختی از آن عاشقان است
برای من زیباتر از ریزش نم نم بارون،
قشنگتر از دشت و بیابون،
رنگ چشمون تو بوده.
برای من زیباتر از طلوع خورشید بین کوهها...
آب جاری توی رودها...
شوق اشکای تو بوده.
حقیقته حقیقته ای همیشه تکیه گاهم...
ای تو شعر هر ترانم...
بی تو همدمی ندارم.
عاشق تویی،شیدا تویی
یوسف پاکیزه من،
ای تو معنای صداقت...
تو حقیقتی،حقیقت.
تو عزیزی،نازنینی،
تو،تو این
من به لطفت جون گرفتم...
عشق ، عاشق ترینی
مهربونم،به تو خو گرفتم.
تو رو دوست دارم...
تو رو دوست دارم...
تو رو دوست دارم...
تو رو دوست دارم...
تو رو دوست دارم...
تو رو دوست دارم...
آرزویم این است :
نتراود اشک در چشم تو هرگز
مگر از شوق زیاد
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز
و به اندازه ی هر روز
تو عاشق باشی
عاشق آنکه تو را می خواهد
و به یک لبخند تو از خویش رها می گردد
و تو را دوست بدارد به همان اندازه
که دلت می خواهد ...
سلام دوستای خوبم چهل روز گذشت
اما من هنوز باور نکردم که پدرم واسه همیشه دیگه میان ما نیست
خیلی سخته خیلی
عشق***عشق
در کارعشق ما همیشه اما بود
این جان و بی ریشه از ساقه پیدا بود
آن شب که گفتی باورم کن با تو می مانم
دلواپسی های من از صبح فردا بود
آن شب گفتی که با تو هستم تا که دنیا هست
باور نکردم گر چه این جمله زیبا بود
در عمق دریا هرگز یک قطره پیدا نیست
پایان عشق ما پایان دنیا نیست
ای تنها بهانه ی من برای زندگی!
ای بودنت رمز تمام اشک های هستی ام!
ای تنها دلیل جاری شدن اشک های زلال من
در غروب قرمز و نارنجی خورشید!
ای که چشمانت غرق رویاهای رنگی ست!
ای تنها سفر کرده ی من در دیار غریب ادم ها!
ای دلیل همه دستنوشته های پریشان من!
ای همه بود و نبود زندگی من!
برگرد!بی تو بی بهانه ترین ادم روی زمین هستم.
برگرد!!!.
مهم نبوده سوختنم، دور از تو پرپر زدنم
مهم تو بودی عشق من، نه قصه شکستنم
به افتخار عشق تو میگم که بازنده منم...